loading...
کمیاب فان
تبلیغات

http://up.sarayanmusic.ir/up/sarayanmusic/Documents/baner-sarayanmusic2.gif

محسن بازدید : 60 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (0)

نگاهم که به مانیتور می افتد لبخندی تلخ روی لبم نقش می بندد.دایره کنار اسمت خاکستری است و این یعنی تو اینجا نیستی

انگار قرار است تو تا آخرین روز دنیا خاکستری باشی و من همچنان منتظرت باشم

اما من مثل همه ی 29 روز گذشته برایت نامه می نویسم تا شاید بالاخره از پس این همه خاکستری خودت را نشان دهی!!

فرهاد من!!نکند بیستونت را کنده ای،لباست را تکانده ای و رفته ای دنبال زندگی ات!

شاید هم بی خیال شیرین شدی و تیشه ات را زده ای به ریشه ی هر چه عشق و عاشقی است!

دیگر حریف دلتنگی ام نمی شوم.کلی گله و شکایت ازنامهربانی هایت دارم که پنهانشان کردم زیر کیبورد.خیال ندارم برایت بنویسمشان اما باور کن نمی شود این همه دوری را تحمل کرد و صبور بود.

در نبودنت به همه رجوع کردم! اخم نکن حتی به خواجه حافظ!!!

اما چه فایده همه نصیحتم می کنند

همین سعدی که خودت سنگش را به سینه می زدی به سادگی ام خندید و گفت :

"از دشمنان برند شکایت به دوستان /چون دوست دشمن است.....".باور کن نگذاشتم شکایت کجا بریمش را تمام کند

چنان کلیاتش را به گوشه ی اتاق پرت کردم که دیوان حافظ از دیدن این صحنه شوکه شد و از آن روز دیگر هرچه برایت فال می گیرم حتی یکبار هم "یوسف گمگشته باز آید به کنعان " نمی آید!

من هم لج کرده ام و اصلا فال نمیگیرم و از سر ناچاری صبوری می کنم

اما وقتی صبوری می کنم .انگار چیزی در درونم ورم می کند.جلوی نفسم را می گیرد و مدام فشار می آورد به تک تک ذرات احساسم و قلبم را تکه تکه می کند و من مجبورم با یک لبخند احمقانه بر بلندای این فاصله ها و دلتنگی ها بایستم ، به دیگران سری تکان دهم و تظاهر کنم همه چیز خوب است.

شاید ندانی اما بعد از رفتن تو به همه چیز شک کرده ام .به قانون جاذبه ای که دیگر تو را سوی من جذب نمی کند .به نظریه ای که می گوید دنیا دارد کش می آید و منبسط می شود.

اما مطمئنم که همه ی این ها دروغ است! من هر روز با همه ی سلول های تنم درک می کنم که قلبم دارد تنگ تر و تنگ تر می شود و دنیایم همواره کوچک تر و کوچک تر ، آن قدر کوچک که در دایره ی خاکستری کنار اسمت توی ایمیلم خلاصه شده

مشکل از علم نیست!دانشمندان باید از این به بعد یک تبصره اضافه کنند زیر همه ی نظریه هایشان و بگویند این قانون ها در محیطی که بشدت آلوده به عشق و دیوانگی است صدق نمی کند.

حالا تو همچنان نقش نبودن را در این عاشقانه بازی کن تا من دیوانگی هایم هر لحظه شدت بیشتری بگیرد و این نوشته را به بحران واژگانی بکشم و یادم برود این یک داستان است و باید ساختار ،اسلوب،پیام ،و ....داشته باشد.و لازم است خوانندگان را به یک نتیجه ای برساند. نه اینکه همینطور آواره این خط آن خط شان کند.

بعدا تو خودت بیا و جواب تک تک نقدهایی که زیر این داستان ردیف می شود را بده!

البته اینجا همه دنبال ساختار و قالب نیستند کسی را می شناسم که از کت پیرمرد داستانش کلی پی نوشت(پ.ن) آویزان است و قانون های مصوب خودش را دارد. و من از خواندن نوشته هایش عجیب لذت می برم. ودیوانگی هایم ضربدر ده به توان بینهایت می شود

از این ها که بگذریم تصمیم دارم امروز با هم به تفاهم عادلانه ای برسیم.تو قلبی که دزدیده ای به من برگردان .در عوض من هم قول می دهم تو هر چند روز که نیامدی مواظب دلت باشم.شب ها توی گهواره آغوشم با لالایی محبت خوابش کنم.رویش پتو بکشم که سرما نخورد و با هم هر شب از دوری ات شعری تازه بگوییم.

تعجب نکن.دقیقا دو روز بعد از رفتن تو من هم شاعر شدم و هم فیلسوف!

کشف کرده ام یک رگ دیوانگی خالص در درون روحم زندگی می کند که رابطه ی مستقیم با دلتنگی ام دارد و فهمیده ام شب و روز از گردش زمین ایجاد نمی شود و تو درتمام این مدت

در مرکزی ترین نقطه منظومه دلم ،نقش خورشید را بازی می کرده ای.

چون از وقتی رفته ای همواره شب است.

صبر کن تا لحظه ای از فشار بی وقفه کلیدهای این کیبورد دست بکشم و دوباره به دایره کنار اسمت نگاه کنم!! شاید آمده باشی

اما نه! تو همچنان اسیر خاکستری ها هستی .و اصلا حواست هم نیست که 29 روز است که نیامده ای!!

در این مدت کلاغ ها خبرهای بد زیاد آورده اند.گفته اند حوالی تو زلزله آمده است.گفته اند مردی را کوسه خورده و قایقی در بیکرانه دریا غرق شده است

اما خودت بهتر می دانی به حرف کلاغ هایی که هنوز از پس هزاران قصه به خانه شان نرسیده اند نمی شود اعتماد کرد.پس من همچنان دلخوش آمدنت می مانم.

این نامه را همین طور نیمه کاره رها می کنم و گریه هایم که تمام شد ادامه اش را عاشقانه تر می نویسم.....

.

.

.

سلام

سلااااااااااااااااااااااااااام

من آمدم شیرینم!!

محسن بازدید : 79 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (0)

قلیان یک لوله آبی است که برای کشیدن تنباکو از طریق آب سرد استفاده میشود. تنباکو در کاسهای که در بالای آن قرار میگیرد و از طریق زغالهایی که روی کاسه تنباکو قرار داده میشود، داغ شده و دود از طریق آب که در پایین آن قرار دارد، فیلتر میشود.

 

تنباکوی مورد استفاده برای قلیان، تنباکویی مرطوب و چسبناک است که در عسل و شیره خیسانده میشود و بطور معمول با طعم های مختلفی از قبیل سیب، هلو، نارگیل، انبه، نعناع و توتفرنگی به فروش می رسد.

 

از جنبه های نگران کننده قلیان این است که سابقاً در کشورهایی مثل پاکستان و هند توسط افراد سالخورده ای که در روستاها زندگی میکردند استفاده میشد اما اخیراً بیشتر در مناطق شهری ایران بشکل همه گیر مورد استفاده قرار میگیرد. مهمتر اینکه رستورانهای شهری زیادی آن را برای مشتریان خود سرو میکنند.

 

یک سری باورهای نادرست و واقعیت درباره کشیدن قلیان وجود دارد که آنها را برای شما دوستان بیان می کنیم:

 

باور غلط اول: از آنجا که تنباکوی قلیان از طریق آب فیلتر میشود، کلیه مواد مضر آن تصفیه میشود.

 

واقعیت اول: کشیدن تنباکو از طریق آب، مواد سرطانزای آن را تصفیه نمیکند. این دود میتواند به اندازه دود سیگار اثر مخرب بر روی ریه و قلب داشته باشد.

 

باور غلط دوم: استنشاق دود قلیان ریه ها را نمیسوزاند، به همین دلیل مضر نیست.

 

واقعیت دوم: دود قلیان وقتی استنشاق میشود، ریه ها را نمیسوزاند، زیرا از طریق آبی که در پایین آن قرار دارد خنک میشود. با اینکه دود خنک میشود، اما هنوز هم حاوی مواد سرطان زایی است که برای بدن مضر است.

 

باور غلط سوم: کشیدن قلیان سالمتر از کشیدن سیگار است.

 

واقعیت سوم: دود قلیان به همان اندازه دود سیگار مضر است. قلیان به طریقی متفاوت دود تولید میکند: دود سیگار از سوختن تنباکو ایجاد میشود، در حالی که دود قلیان از طریق گرم شدن تنباکویی که در کاسهی بالای آن قرار دارد از طریق زغال تولید میشود. محصول نهایی آن یعنی دود یکسان است که حاوی مواد سرطانزا است.

 

باور غلط چهارم: کشیدن قلیان به اندازه کشیدن سیگار اعتیادآور نیست، زیرا نیکوتین در خود ندارد.

 

واقعیت چهارم: تنباکوی قلیان هم مثل تنباکوهای معمولی حاوی نیکوتین است. در واقع، در یک جلسه ۶۰ دقیقهای قلیان، فرد در معرض حجم دودی ۱۰۰ تا ۲۰۰ مرتبه بیشتر از یک سیگار قرار میگیرد.

 

باور غلط پنجم: تنباکوی گیاهی قلیان سالمتر از تنباکوی معمولی است.

 

واقعیت پنجم: این هم مثل کشیدن سیگار گیاهی یا "طبیعی”، فرد را در معرض مواد سرطانزا قرار میدهد.

محسن بازدید : 76 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (0)

لادن مستوفی (زاده تنکابن ۲۶ آبان ۱۳۵۱) بازیگر زن ایرانی است. او همسر شهرام اسدی (کارگردان) و خواهر لاله مستوفی (منشی صحنه) است. وی کار خود را با فیلم روز واقعه آغاز کرد و چند سال بعد پس از بازی در مجموعهٔ دوران سرکشی کمال تبریزی به شهرت رسید.

شهرام اسدی قراگوز (زادهٔ ۱۳۳۲ در سلماس) کارگردان و فیلمنامه نویس ایرانی است و همسر لادن مستوفی است. اسدی فارغ التحصیل کارگردانی از مدرسه عالی تلویزیون و سینما در سال ۱۳۵۴ و کارشناسی ارشد سینما از دانشگاه کالیفرنیای آمریکا است.

او با انجمن جغرافیای ملی و شبکه تلویزیونی ان بی سی همکاری داشته است. وی پس از چند سال اقامت در آمریکا در سال ۱۳۶۷ به ایران بازگشت. اسدی فعالیت سینمایی خود را در سال ۱۳۷۰ با کارگردانی و فیلمنامه نویسی فیلم «اوینار» آغاز کرد

 

کمیاب فان

کمیاب فان

مدیر سایت بازدید : 71 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (0)
رئیس جمهور سابق کشورمان با بیان اینکه راضی نبودم در عصر ماه مبارک رمضان برای استقبال از بنده به زحمت بیفتید، افزود: من افتخار می‌کنم که در خدمت شما هستم و خوشحالم که از این به بعد بیشتر یکدیگر را می‌بینیم.

رییس‌جمهور سابق کشورمان در میان استقبال جمعی از مردم به منزل خود در نارمک بازگشت.

به گزارش فارس، محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهور سابق کشورمان پس از مراسم تنفیذ و تحویل کلید پاستور به حجت‌الاسلام روحانی در میان استقبال جمعی از مردم تهران، وارد محله نارمک شد و به منزل خود بازگشت.

همسایگان احمدی‌نژاد با ذکر صلوات، دود کردن اسپند و قربانی کردن از رئیس جمهور سابق کشورمان استقبال کردند.

احمدی‌نژاد نیز طی سخنان کوتاهی در میان همسایگان منزل خود ضمن تشکر از آنها اظهار داشت: شما بزرگواری کردید و برادر کوچک خود را مورد لطف قرار دادید همانطور که طی 8 ساله گذشته همراه و پشتیبان ما بودید.

رئیس جمهور سابق کشورمان با بیان اینکه راضی نبودم در عصر ماه مبارک رمضان برای استقبال از بنده به زحمت بیفتید، افزود: من افتخار می‌کنم که در خدمت شما هستم و خوشحالم که از این به بعد بیشتر یکدیگر را می‌بینیم.

وی خاطرنشان کرد: از خداوند می‌خواهم که خیر و لطف و زیبایی را بر شما و ملت ایران نازل کند و امیدوارم دل‌های شما شاد، خانواده‌هایتان گرم و تن‌تان سالم باشد.

اسفندیار رحیم مشایی، مرتضی تمدن، غلامحسین الهام و خورشیدی داماد احمدی‌نژاد وی را در بازگشت به محله نارمک همراهی کردند.






























مهدی بازدید : 52 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (0)
برای خلق آثار هنری شاید استعداد یک اصل حیاتی باشد اما خلاقیت به نوعی از آن مهمتر است و با کمی خلاقیت می توان بهترین و متفاوت ترین آثار هنری را ایجاد کرد...

 

برای خلق آثار هنری شاید استعداد یک اصل حیاتی باشد اما خلاقیت به نوعی از آن مهمتر است و با کمی خلاقیت می توان بهترین و متفاوت ترین آثار هنری را ایجاد کرد.
"جان کنوث" اولین هنرمندی نیست که طبیعت را وارد هنر کرده اما او این کار را به سبکی جالب و جدید ارائه کرده است. او کاری کرد که پشه های سمج و اعصاب خرد کن به هنرمندانی شایسته تقدیر تبدیل شوند.
او از ترشحات بدن پشه ها برای نقاشی کردن استفاده می کند و بیشتر هنر خود را روی درست کردن ترکیبات جالب از رنگ ها و خوراندن آن به پشه ها گذاشته است. او محلول های مختلفی از شکر و رنگ های مختلف درست می کند سپس این محلول را روی بوم می ریزد تا پشه ها را جذب کند.

http://www.avaline.ir/media/k2/galleries/9245/1341284_276.jpg

http://www.avaline.ir/media/k2/galleries/9245/1341282_819.jpg

پشه ها با خوردن این محلول ها ترشحاتی رنگی از بدن خود خارج می کنند سپس این رنگ ها روی بوم باقی مانده و تبدیل به نقاشی های جالب می شوند. البته کارگاه نقاشی او محلی برای زندگی نیست چرا که هزاران پشه مدام در این کارگاه رفت و آمد دارند.
او نقاشی های پشه ای خود را در نمایشگاه های مختلف به معرض دید بازدیدکننده ها گذاشته است و از آن ها خواسته است تا نقاش را حدس بزنند که تمام افراد آن را کار یک نقاش آماتور اما با استعداد دانسته اند. او نقاشی های خود رابا قیمت بالایی به فروش می رساند.
مهدی بازدید : 83 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (0)

کارل وارنر(Carl Warner)هنرمند عکاس متولد1963 لیورپول انگلستان است که تصاویر جالبی را با مواد غذایی خلق کرده و سپس از آنها عکس گرفته است. کارل وارنر می گوید در پرورش فکر پشت این مجموعه و اجرای این "مناظر غذایی"، از اقدامات کسانی الهام گرفته است که مردم را ترغیب به سالم خوری می کنند. با این حال او اعتراف می کند که این تصاویر نتوانسته شوق خوردن سبزیجات و میوه لازم روزانه را در فرزندان خود او ایجاد کند.

باورنکردنی است که هرچه در این تصاویر می بینید را می توان در هر آشپزخانه ای پیدا کرد. کارل وارنر، عکاس، با زحمت فراوان در یک مجموعه عکس، چیدمان همه جور میوه و سبزیجات را به تصویر کشیده است و گفتنی است گرفتن هر تصویر دو تا سه روز طول می کشیده تا تصاویر مونتاژ و در کنار هم قرار داده شوند.

 

http://up.kamyabfun.ir/up/kamyabfun1/Pictures/30.gif

مهدی بازدید : 105 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (0)

 

یک عکاس نجومی تصاویری ارائه داده با این موضوع که اگر سیارات منظومه شمسی را جایگزین ماه کنیم، آسمان چگونه به نظر خواهد رسید؟ «ران میلر» مدیر هنری سابق ناسا از حقه دیجیتالی برای تحمیل‌ طرح‌های عطارد، ونوس، مریخ، ژوپیتر، زحل، اورانوس و نپتون بر یک چشم‌انداز یکسان بهره برده است. در این طراحی‌های علمی فوق‌العاده، هر یک از سیارات در فاصله‌ای از زمین قرار دارند که ماه واقع شده است. در یکی از این تصاویر سیاره عظیم ژوپیتر که 11 برابر زمین است، بر آسمان سایه انداخته در حالی که مریخ تقریبا دو برابر اندازه ماه به نظر می‌رسد.

 

 

 http://up.kamyabfun.ir/up/kamyabfun1/Pictures/30.gif

مهدی بازدید : 115 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (0)
تری کالوسترت" پس از آنکه در سن 23 ماهگی مادرش تصادفا سیگار روشن را در اتاق خواب او جا گذاشت، او دچار90 درصد سوختگی شد و از یک مرگ حتمی نجات یافت...


  مدرسه یکی از وقایع مهم زندگی هر انسانی محسوب می شود و براستی نشانگر پایان چند سال کار و تلاش است و شاید یکی از مسیرهای مهم زندگی برای بسیاری از نوجوانان در همه دنیا باشد اما برای "تری کالورسبرت" 16 ساله جشن فارغ التحصیلی مدرسه بیشتر از همه مهم بود. تری روزهای مدرسه اش را پشت سر گذاشته و در ماه سپتامبر قدم به کالج خواهد گذاشت.

او نیز همانند دیگر نوجوانان حاضر در جشن کمی نگران بود اما در پایان اعلام کرد که اوقات بسیار خوبی را با دوستان و معلمانش گذرانده است.
بیش از 100 نفر در آن مهمانی بودند و تمام خانواده اش از جمله پدرش پائول 40 ساله و همسر پدرش "نیکی" 45 ساله و پدر بزرگ و مادربزرگش میک و مارگارت نیز برای حمایت از نوه شان حضور داشتند.
"تری کالوسترت" پس از آنکه در سن 23 ماهگی مادرش تصادفا سیگار روشن را در اتاق خواب او جا گذاشت، او دچار90 درصد سوختگی شد و از یک مرگ حتمی نجات یافت.
زمانی که  آتش نشان ها به صحنه حادثه رسیدند ، بدن تری را همانند یک "عروسک سوخته" دیدند. تنها بخشی از پوستش که توسط پوشک مرطوب محافظت شده بود از سوختگی در امان مانده بود.
پزشکان در واحد تخصص سوختگی هیچ امیدی به زنده ماندن تری نداشتند اما تو به طور معجزه آسایی به زندگی ادامه داد و تمام مو، بینی و پلک هایش را در این آتش سوزی عظیم از دست داد.
خانم "مینتر" که آن زمان 32 ساله بود آنچنان از احساس گناه شکنجه شده و ناراحت بود که تقریبا تمام تماس خود را با شوهر و دخترش قطع کرد. آن 2 سپس در مورد این واقعه بحث کردند و خانم مینتر گفت که تری او را بخشیده است.



تری اکنون با پدرش پائول و مادر خوانده اش نیکی زندگی می کند. خانم مینتر درست دو ماه بعد از حادثه خانواده را ترک کرد و تری از آن زمان متحمل به بیش از 50 عمل دردناک شده است.
این نوجوان که اکنون از یک کلاه گیس بلوند استفاده می کند همچنان برای بقیه زندگی اش نیازمند جراحی و پیوند پوست است. وضعیت این دختر قلب هزاران نفر را جریحه دار کرد و کمک های زیادی از سراسر دنیا به سوی او سرازیر شد.

مهدی بازدید : 57 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (1)

اعتراف می کنم معلم دوم دبستانمون می گفت: املاها رو خودتون بنویسید چون من با دوربین مخفی می بینم کی به حرفام گوش می ده...
از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام که امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کدوم وسیله ها دست زد؟ بیشتر هم به دریچه کولر شک داشتم!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::
 

اعتراف میکنم موقعی که بچه بودم ، کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد،منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم ، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خوشگل و شیک میپوشیدم، که وقتی تو دوربین نگاه میکنن،منو ببینن عاشقم بشن!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::
 

اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان...؟17 ساله؟نام پدر....؟هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله!
آقا منم گفتم : "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی"!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان...
هنوزم عذاب وجدان دارم!!!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده و جا نمیشه.
درش آوردم یکمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب دیدم نه، بازم جا نمیشه!:|

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف می کنم دفعه اول که یه بز رو از نزدیک دیدم ، از ترس بهش سلام کردم و بعد فرار کردم!!!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف می کنم یه بار اتو کشیدن موهام یک ساعت طول کشید ، چون موهام بلند بودش ، بعد از کلی کیف کردن و احساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتوی مو اصلاً توی برق نیست :(

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::


اعتراف می کنم موقعی که بچه بودم می خواستم برم دستشویی تلویزیون رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه و بعدش که میومدم گریه میکردم به مامانم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::


اعتراف می کنم یکی از معضلات دوران بچگیم این بود که چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتونی که اشکاشون به دو طرف پرت می شد گریه کنم!کلی تلاش می کردم مثل اونا باشم موقع گریه کردن مثلا سرمو بالا بگیرم دهنمو باز کنم یا چشامو تنگ کنم که بازم جواب نمی داد

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::


اعتراف می کنم کوچیک که بودم تو سالن خونمون وقتی کسی نبود عینهو دیوونه ها شروع می کردم به رقصیدن... بعد یهویی یادم میومد که خدا داره نگاه می کنه! خجالت می کشیدم می رفتم یه گوشه می نشستم!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف میکنم که بچه بودم دوست داشتم دندون پزشک بشم، یه بار تو بازی بزور خواهرمو خوابوندم و دندون لقشو با نخ کندم

 

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 


اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با داداشم توپ پلاستیکی رو که به زور واسم خریده بودن پاره کردیم ببینیم توش چه شکلیه &&&
 

 

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 

 

 

اعتراف می کنم تا راهنمایی به سبقت میگفتم سرقت
اول راهنمایی که رفتم تازه فهمیدم این دوتا باهم فرق دارن
 

 

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 

 

 

اعتراف می کنم با دوستم رفته بودیم رستوران که یه پسری که تازه غذاشو سفارش داده بود یک گاز از ساندویچش خورد رفت
من دوستم یه نگاهی به هم کردیم وحمله کردیم به غذای طرف در حال بلعیدن بودیم که آقا برگشت
نگو رفته موبایلشو بیرون جواب بده
دوباره یک نگاهی به هم کردیم و الفرار

 

 

 

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 

فکر نکنم به اعتراف نیاز داشته باشم چون هر چی میشد مینداختن گردن من چه اعتراف می کردیم چه نمی کردیم تقصیر من بود ا
 

 

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 

 

 

اعتراف میکنم بعد از سه سال برای اولین بار به آبی و قرمزه روی شیر دستشویی دانشگاه اعتماد کردم
با اینکه ۳ ساعت گذشته اما هنوز خیلی پشیمونم

 

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف می کنم سال دوم دانشگاه بودم یه بار خیلی کلاسم دیر شده بود کرایه رو زودتر دادم به راننده بقیه ی پولی که بهم داد پاره بود
همزمان می خواستم بگم این پوله پاره ست عوضش کنید هم می خواستم بگم سر ورزنده پیاده میشم گفتم :
آقا ببخشید لطفن سر ورزنده منو پاره کنید

 

:::::::::::اعتراف های خنده دار::::::::::::

 

اعتراف می کنم اول دبستان که بودم زنگ تفریح که میشد از ترس اینکه آخر زنگ تفریح نتونم صفو پیدا کنم یکی از هم کلاسیامو نشون می کردم تا آخر زنگ تعقیبش می کردم که صفو پیدا کنم

 

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 

اعتراف می کنم وقتی از خیابون رد میشم اسم تابلو مغازه هارو می خونم اگه تو ماشینم باشم
سعی میکنم همرو بخونم اگه نشه یه جورایی وجدان درد میگیرم اَصَن یه وضعی!!!
این عادتو از بچگی دارم چون معلم کلاس اول دبستانمون گفته بود تابلوی مغازه هارو تیتر روزنامه هارو بخونین تا روخونیتون قوی بشه دیگه این مونده تو سرم

 

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم


تبلیغات


کمیابhttp://up.sarayanmusic.ir/up/sarayanmusic/Documents/baner-sarayanmusic2.gif

تعداد صفحات : 6

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 227
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 491
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 542
  • بازدید ماه : 820
  • بازدید سال : 1,755
  • بازدید کلی : 68,569
  • کدهای اختصاصی

    دریافت کد آمارگیر سایت